باطلان را گفتگوی حق اثر در دل کند
آب شیرین گر زمین شور را قابل کند
چون جواب تلخ از احسان خود باشد خجل
بحر را همت اگر در دامن سایل کند
نعل در آتش گذارد هر که را درد طلب
هفتخوان چرخ را چون آه یک منزل کند
باده لعلی نماید در صراحی خویش را
خون ما چون سرکشی از گردن قاتل کند؟
خط مشکین در فسون بیهوده می سوزد نفس
نیست ممکن سحر چشم یار را باطل کند
از گرانسنگی سبک جولان شود سیل ضعیف
روح را خواب گران در سیر مستعجل کند